آموزش دین همراه با تلقین
دانش آموز مختار بود که درس بخواند یا نخواند. معلم و شاگرد به یک اندازه حق داشتند و نتایج اجتماعی و عاطفی جای نتایج آموزشی را گرفته بود.
ریشه یابی این موضوع در تاریخ نیم قرن گذشته، از ارتباط تنگاتنگی بین این شیوه تربیتی و نگرش های معرفت شناختی حاکم در غرب حکایت می کند. گزارشهانشان می دهد که شک گرایی پس از چند فراز و نشیب، طی قرون متمادی، عجالتا به ظهور و غلبه اشکال جدیدی از نسبیت گرایی انجامیده است.
این دیدگاه، منکر وجود حقیقت نیست، ولی ادعا می کنند که بسته به موقعیت زمانی و فرهنگی و نیز اشخاص و جوامع، حقایق متفاوت و رنگارنگی وجود دارد. «این طرز تفکر در حوزه های مختلف فکری، اعم از فلسفه، علوم تجربی، علوم انسانی و تفکر دینی مدافعان بسیاری پیدا کرده. گودمن" می گوید: ما به شمار اذهان و افکار انسانها جهان داریم، نه آنکه فقط یک جهان داشته باشیم. ما به جهان واقعی دسترسی نداریم تا درک خود را با آن مقایسه کنیم. ملاک رجحان یک تعبیر، مطابقت با واقع نیست؛ بلکه معیارهای دیگر عمدتا عملی معتبر است.
به این ترتیب، پیداست که جایی برای معرفت یقینی به دین باقی نمی ماند؛ به گونه ای که جان الیاس در کتاب خود، در ریشه یابی مسئله تلقین می گوید: «انسانهای معتقد پذیرفته اند که باور آنها درست است، هرچند در این عقیده مخالف هم داشته باشند» هر کس می تواند همزمان به چندین مکتب الهی معتقد باشد و حتی بین مکاتب الهی و مادی مردد باشد. در نتیجه، در صورتی که متصدیان امر تربیت چنین اعتقادی داشته باشند - یعنی اساسا اعتقادی نداشته باشند - منطقة به نقطه ای می رسند که آموزش دین را به اتهام تلقینی بودن محکوم می کنند. «آگاهی از خطر تلقین در تربیت دینی، سبب شده تا بعضی از مربیان دینی مربوط به کلیسا پیشنهاد کنند که هدف آموزش دین در مدارس کلیسا نباید تربیت کردن یا فراخواندن جوانان به ایمان باشد، بلکه باید مطالعات علمی درباره دین باشد».
از مبانی نظری این دیدگاه آن است که فهم انسانها را متفاوت می داند و معتقد است که ساختمان فکری آنان با هم فرق دارد. لازمه این سخن آن است که در آموزش علوم مختلف فقط به ذکر اقوال گوناگون بسنده شود. پس تعجبی ندارد اگر می بینیم در برخی کشورهای غربی تربیت دینی مقایسهای را مطلوب می دانند و به قول خودشان، از تربیت تلقینی ممانعت می کنند؛ اگر تعجبی هست (اشکال اول) در این است که چرا در سایر زمینه ها به این طرز فکر خود عمل نمی کنند و در هر زمینه ای، به ویژه در سطوح پایین آموزشی، بیشتر، بلکه منحصرة، نظریۂ غالب را طرح می کنند.
به عبارت دیگر، کسانی که فقط در تربیت دینی به روش مقایسهای عمل می کنند، به مکتب نسبی گرایی، هم وفادارند و هم وفادار نیستند. اگر بپرسیم که چرا در آموزش علوم فقط نظریه موجود را عرضه می کنید، می گویند: ما به این نظریه عقیده داریم؛ یعنی حقیقت را یافته ایم و حداقل اینکه نظریۂ غالب این است. ولی وقتی می پرسیم چرا فقط یک دین را آموزش نمیدهید می گویند تلقین شیوه مقبولی نیست. آیا این استدلال به سیاست «یک بام و دو هوا» نمی ماند؟
ممکن است بگویند در نظریههای علمی، بنا به اقتضای روش تحقیق تجربی در هر زمان فقط یک نظریه غالب است و سازمان آموزش و پرورش هم باید شاگردان را با همان دیدگاه آشنا کند. اما همه ادیان الهی همزمان طرفدار دارند و اثبات حق برای ما ممکن نیست. به بیان دیگر، در تاریخ علم، نظریات مختلف علمی هر یک در برههای از زمان غلبه داشته اند. در هر زمان برای آشنا کردن ذهن کودکان و نوجوانان و کلا مبتدیان - با مسائل علمی از همان دیدگاه غالب آغاز می کنند که شواهد و قرائن از برتری اش حکایت می کنند و طرح دیدگاههای مخالف را در دوره های تکمیلی آموزش می گنجانند.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}